چه تلخ است علاقه ای که عادت شود . . .
عادتی که باور شود . . .
باوری که خاطره شود . . .
و خاطره ای که درد شود . . .
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
0 | 229 | love77 |
![]() |
3 | 321 | paniiiz |
![]() |
2 | 429 | golemaryam |
![]() |
1 | 303 | farzad |
![]() |
0 | 326 | love77 |
![]() |
0 | 320 | roya72 |
![]() |
0 | 406 | farzad |
![]() |
0 | 352 | farzad |
![]() |
0 | 302 | farzad |
![]() |
0 | 308 | farzad |
چه تلخ است علاقه ای که عادت شود . . .
عادتی که باور شود . . .
باوری که خاطره شود . . .
و خاطره ای که درد شود . . .
زمین به مرد بودنت نیاز داره …
مرد باش . مردونه حرف بزن . مردونه بخند . مردونه عشق بورز …
مردونه گریه کن ، مردونه ببخش ….
مرد باش ، نه فقط باجسمت ، بانگاهت ، با احساست ، با آغوشت …
مردباش و هیچوقت نامردی نکن
مخصوصا برای کسی که به مردونگیت تکیه کرده و باورت کرده مرد باش...
سخـــــــــتــی تــنهــایی را وقتـــــی فــــهمیـــدم
کــ ــه دیــدم مترسکـــــ
بـه کــلاغ میــ ــگویــد:
هرچــقدر دوستـــ ــ داری نوکــ بزن
فقـــط تنهــام نــذار!!
چه سالهایی گذشت و چه روزهایی آمد
هر فصل به عشق پاییز ،باران بارید و بهار شد و گرمای قبل از خزان آمد
و من مثل برگی در بین باد و باران و تگ رگ، آخر قصه چیزی نیست جز مرگ
و عاشقانه فارغ از پایان زندگی ام، نفس میکشم در غوغای این دنیا و هیاهوی فصل ها
برای خواندن متن کامل به ادامه مطلب بروید
هروقت از كسي ناراحت شدي...
يه لحظه...
فقط يه لحظه ....
به نبودنش فكر كن........
نــــــــــــه
هوا سرد نیست...
سرمای کلامت، دیوانه ام میکند
بی رحم !
شوق نگاهم را ندیدی؟
تمام من به شوق دیدنت، پر میکشید
ولی …
همان نگاه بی تفاوتتــــــــ
برای زمین گیر شدنم کافی بـــــــــــــود
باور کن ...
گاهی زندگی در دست هایی که از خودش گذشته تا تو را آرام کند
به تمام اتفاق های مانده و نمانده می ارزد .......
زندگی گاهی از هر طریقی می چسبد
وقتی کسی را داری که مرگ طبیعی با او را
به هر زندگی ِ غیر طبیعی ِ سرکش بدون او / ترجیح دهی ......
کسی با چشم های کشیده ...
که از هر بارانی که بی من / می آید می ترسد
یک روز اگر آمدی
و در امتداد پاییز درختهای یک باغ
دختری را دیدی که روی طلایی برگ ها زانو زده
مبادا به تمام قد بایستی روبه روی او
و زل بزنی به خاکستری خاطراتش
شاید رفته دلتنگی هایش را همدم خاک کند
بسپارش به تنهایی...
تنهایی...
آروم آروم به نبودنت عادت میکنم...
چون هیچوقت داشتنت رو تجربه نکردم....
دیگه به داشتن چشمهای پر از حسرتم عادت کردم ...
سهم منم همینه تنهایی تنهایی تنهایی
انقدر این بغض گلومو سنگین کرده که حتی...
نمیتونم حرفامو اینجا بنویسم.
دیگه بی هوا خندیدن رو یاد گرفتم
برای خواندن متن کامل عاشقانه به ادامه مطلب بروید
چگونه فراموشت کنم تو را که از خرابه های تیره به قلب سفید عشق، هدایتم کردی
و عاشقی وفادار برای خویش ساختی و برای اشک هایم شانه هایت را ارزانی داشتی
و با صداقت عاشقانه ات دلم را به درد آوردی ....
چگونه فراموشت کنم تو را که شب ها و روز ها در خیالم
سایه ات را می دیدم ، تپش قلبت را احساس می کردم
و به جستجوی یافتنت به درگاه پروردگار دعا می کردم که خدایا پس کی او را خواهم یافت؟؟؟
برای خواندن متن کامل عاشقانه به ادامه مطلب بروید
اگر مي دانستي كه چقدر دلتنگ تو هستم درجه ي ديوانگي ام را به چشم خود مي ديدي
اگر مي دانستي كه لحظه هاي حضورت ، تيك تاك ساعت زمان زندگي از كار باز مي ايستد
امواج طوفاني نگاهم را كه زير پلكهاي پراز اشكم پنهان است حس مي كردي
اگر مي دانستي كه صداي ضربان نفسهايت در قلب بيقرارم ، حكايت دلواپسي ها را نقش مي بندد
تمام قصه هايي را كه در طول دوبهار براي رؤياهايم ساختم ، لمس و باور مي كردي
برای خواندن متن کامل عاشقانه به ادامه مطلب بروید
نگاهت که می کنم
چیزی مرا از " نداشـتـن " ها جدا می کند
با تـــو که می خـندم
قفل های این روزها باز می شوند
در تـــو كه می میرم
جاودانگی ، ترانه ی مرغان خوشخوان روزگارم می شود
چه خوش اتفاقی ست
بــا تـــو بــودن
عاشقانه که صدایم می کنی
نامم دل انگیــزترین آوای دنیــا را به خود می گیرد
گاهی با یک قطره ، لیوانی لبریز می شود
گاهی با یک کلام ، قلبی آسوده و آرام می گیرد
گاهی با یک کلمه ، یک انسان نابود می شود
گاهی با یک بی مهری ، دلی می شکند
مواظب بعضی یک ها باشیم !
در حالی که ناچیزند ، همه چیزند.
قلبم بی تابانه بهانه ی کسی را میکند که بار سفر بسته و رفته است.
رفته و چقدر زود از یاد برده که
نگاهی بی صبرانه منتظر نگاه های اوست
که چقدر آغوشی تشنه ی بغل های اوست
و این قلب دیوانه ی من باید رنج بکشد و
صبوری کند.
تا از یاد ببرد صاحبش را.
تا عشقی که سراسر وجودش را به لرزه می انداخت را فراموش کند.
و فراموش کند که روزی کسی بود
که برایش زندگی بود.
تا حالا فکر کردی عشق یعنی چی؟
عشق یعنی اینکه یکی بهت بگه
از رنگ لباست خوشش میاد و تو هم از اون
به بعد همیشه همون رنگو بپوشی !
یادمان باشد
وقتی کسی را به خودمان وابسته کردیم
در برابرش مسئولیم...
در برابر اشکهایش
شکستن غرورش
لحظه های شکستنش در تنهایی
و لحظه های بی قراریش
و اگر یادمان برود
در جایی دیگر
سرنوشت یادمان خواهد آورد
و این بار ما خود فراموش خواهیم شد
همیشه بهم میگفت زندگیمی....
وقتی رفت من بهش گفتم:مگه من زندگیت نیستم؟
گفت آدم برای رسین به عشقش باید از زندگیش بگذره....
همیشه مثله بارون باش
اما هیچوقت چشم کسی رو بارونی نکن
شاید برایش تنها ترینی ...
صبر کردن دردناک است
و فراموش کردن دردناک تر
ولی از این دو دردناک تر این است که ندانی باید صبر كنی یا فراموش
اولين روز که چشمامو وا کردم ديدم يکي کنارم نشسته
داشت به چشمام نگاه ميکرد بهش گفتم تو کي هستي؟
گفت: من پيشت ميمونم ولي بهت نميگم کي هستم
گفتم : تا هميشه پيشم ميموني
گفت : آره
گفتم : باهام بازي ميکني؟
گفت : نه
گفتم : واسه چي؟
گفت : من فقط پيشت ميمونم ولي کاري واست نميکنم
برای خواندن متن کامل به ادامه مطلب بروید